داستان ” دانه کوچک و سپیدار ”

دانه کوچک بود و کسی او را نمی‌دید. سال‌های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود.

دانه دلش می‌خواست به چشم بیاید، اما نمی‌دانست چگونه. گاهی سوار باد می‌شد و از جلوی چشمها می‌گذشت. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها می‌انداخت و گاهی فریاد می‌زد و می‌گفت:

من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید .”

اما هیچکس جز پرنده‌ها‌یی که قصد خوردنش را داشتند یا ه‌هایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه می‌کردند، به او توجهی نمی‌کرد.

دانه خسته بود از این زندگی؛ از این‌ همه گم‌ بودن و کوچکی خسته بود. یک روز رو به خدا کرد و گفت:

نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچ‌کس نمی‌آیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا می‌آفریدی.”

خدا گفت:

اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر می‌کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ‌شدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده‌ای. راستی یادت باشد تا وقتی که می‌خواهی به چشم بیایی، دیده نمی‌شوی. خودت را از چشم‌ها پنهان کن تا دیده شوی.”

دانه کوچک معنی حرف‌های خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد.

سال‌ها بعد دانه کوچک، سپیداری بلند و با شکوه بود که هیچکس نمی‌توانست ندیده‌اش بگیرد. سپیداری که به چشم همه می‌آمد.


مشاوره کنکور ۹۸

دانلود کنید.

همایش چگونه در کنکور موفق شویم؟

سخنران : استاد علیرضا افشار مشاور تحصیلی و کنکور 


مشاوره تلفنی کنکور علیرضا افشار دانه ,” ,چشم ,کنکور ,کوچک ,خودت ,به چشم ,دانه کوچک ,” دانه ,کنکور موفق ,علیرضا افشارمنبع

انواع مدل های جمع بندی کنکور

مدیریت زمان در کنکور

برنامه ریزی کنکور ۹۹

مشاوره جمع بندی کنکور 98 و شروع کنکور 99

برنامه ریزی شروع کنکور در 2 ماه آخر

چگونه برای کنکور شروع کنیم ؟؟

کاهش استرس در 2 ماه مانده به کنکور سراسری

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها

.loxblog.com خرید سمعک نامرئی | سمعک نامرئی|سمعک دیجیتال Vanceqek826 blog آموزش طراحی مشاوره کنکور راه علم خرید اینترنتی سی دی آموزشی انیمیشن های گوناگون برای زیبا سازی وبلاگ و سایت اینجا همه چی هست yektafaraz